- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و منقبت امام حسن مجتبی علیهالسلام
دلی که در غم و شادی همیشه با حسن است مسیر قبلۀ او هست هر کجا حسن است حدیث " قـصۀ ناگـفـته " را که میدانی به دردهای دلِ خـسته، آشنا حسن است به سفـرهداری او غـبطه میخورد حاتم که در قـبـیلۀ ایـثار، کـدخـدا حسن است کسی که فرصت خواهش نمیدهد به گدا و بیشتر ز گمانش کند عطا حسن است سراغ مروه و سعی صفا چه میگیری؟ بیا مدینه! ببین مروه و صفا حسن است تویی که طعنه به صلح حسن زدی، خاموش که شرح و ترجمۀ متن کربلا حسن است به نقش صورت او حُسن را تمام کـشید نـمـونـۀ هـنـر کـامـل خـدا حـسـن اسـت کـبـوتـرانـه دلـم پَـر کـشـید سوی بـقـیع نَفَس نَفَس نَفَسَم غرقِ ذکر "یا حسن" است عـزیز فاطمه هست و بهـار باغ رسول چه فرق میکند این که حسین یا حسن است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
باران گرفت و کوچۀ دنیا صفا گرفت دریا به یُمن نورِ وجودش ضیاء گرفت روحِ کرم ز فیض قدومش جلا گرفت سائل همیشه رزق خود از مجتبی گرفت زیـبـاتـرین تـرانـۀ لـبها خوش آمدی اول امــامــزادۀ دنــیــا خــوش آمــدی مـاهِ خـدا ز بـرکـت تو این چـنین شده عـشـقت دلـیل هر نـفـس مـؤمنین شده زلف کمند توست که حبل المتـین شده اصلا کـرم به نـام تـو آقا عـجـین شده عـمـری گـدایِ سـفـره و میخـانـۀ توأم عـمـری خـمـار بـاده و پـیـمـانـۀ تـوأم سنگ تو را به سینه زده جانم از ازل ای آبروی شعر و ادب، قطعه و غزل احسانِ بیکـرانِ تو در هر زبـان مثل شد قـاسـم تو وارث احـلی من العـسـل بیحب تو عسل به دهانم هلاهل است آخر به جز حسن چه کسی یار سائل است؟ ذکـرِ گـرهگـشـا، حـسـن بن عـلی مـدد فـرزند مـصطـفی، حسن بن عـلی مدد ای مروه و صـفـا، حسن بن علی مدد ای نـورِ کـبـریـا، حـسـن بن علی مـدد هفت آسـمان به حیرتِ ذکرِ سجـود تو عزّت گـرفته پـرچـم دین با وجـود تو تـنـهـا دلـیـل عــزّت مـن، آبـروی مـن پُـر کن پیاله را که تهی شد سبوی من یک لقمه نان ز دست تو شد آرزوی من یک بار هم نظر بنما سمت و سوی من نـورِ خـدا ز سوی تو شد منجلی حسن ای ذو الـفــقــار دوم آل عــلـی حـسـن سر تـا به پـایت آیـه به آیـه پـیـمـبـری تـو اولـیـن ســلالــۀ آیــات کــوثـــری آقا میان معـرکه کـردی چه محـشـری دیـدنـد در جـمـل کـه تـجـلّـیِ حـیدری جانم به ضربِ دستِ تو ای تیغِ صیقلی ای فـاتـح جـمـل پـسـر مـرتضی عـلی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
پیـاله را نفـسِ شـربتِ طـهـور شکست نـمـاز آیـنـهها را هـبـوط نـور شکـست سکوت نیمۀ شب را طنین شور شکست در ازدحام، پَر و بالهای حور شکست تمام عـرشِ برین محـو چهرۀ ماه است لب ملائکه مشغـول اَحـسَنُ الله... است تبـسمـش همۀ شهر را غزلخـوان کرد کویر خالی از احساس را، گلستان کرد و آسـمـان خـدا را سـتـاره بـاران کـرد طراوت رمضان را دَمَش دوچندان کرد سـتـارهای بـدرخـشـیـد و بینـقـاب آمـد دُرُسـت نـیــمـۀ ایـن مــاه، آفــتـاب آمـد به روحِ آیـۀ تطهـیرِ خویش، تن بخشید به پیکـر غـزل خـویش پیرهـن بخـشید به حُسن عاطفۀ خویش، ذوالمِنَن بخشید خدا به حـیدرکـرار خود حـسن بخـشید بـه آفــتــاب بـگـوئـیــد آمــده قــمــرش هزار جان گـرامی فـدای گُـل پـسـرش شراب عـشق به قـربان ساغـرش رفته هـزار رود به دریـای اطـهـرش رفـتـه فـرشته وقت تمـاشـاش شـهـپـرش رفته نـگـاه بـنـده نـوازش بـه مـادرش رفـتـه دل مـرا بـخـدا بُـرده خـوی مـادریاش چقدر فاطمه وار است ذرّه پـروریاش به نـام نـامی شـاه کـرم، بـه نـامِ حـسن قـیـام کـرده کـرامـت به احـتـرام حسن شدهست مـرغ کـرمخانه جـلد بام حسن هـزار حـاتـم طـایـی بُـوَد غـلامِ حـسـن گدا، یتـیم و گرسنه به برکـتـش سیـرند جـذامـیـان مـدیـنـه به پـاش مـیمـیـرند شـکـسـتـگـیِ پــر و بـال را شـفـا دادن مِـس وجــودیِّ عُــشّــاق را جــلا دادن بـه سـائـلان و گـدایـانِ خـود بـهـا دادن به دست با کرم خود به سگ غذا دادن تمام این همه یک شمّه از کرامت اوست نمی ز قطرۀ دریای پُر سخاوت اوست حــســـن دلاور آلِ نــبــیِ دادار اســت میان لشکر حـیدر امیر و سردار است اگر که تیغ کِشد، کار دشمنان زار است دُرُست مثل پدرجانِ خود جگردار است یلی که بـوسه زده جـبرئیل دسـتـش را شترسوار جمل خورده ضرب شصتش را چِقَدر زحمت بیحـد کشید و همت کرد هـزار بـنـدۀ گــمـراه را هــدایـت کـرد بـرای دیـن خــداونـد اسـتـقــامـت کـرد بـنـای مـکـتب اسـلام را مـرمـت کـرد چه رنجهای فراوان به پای عشقش دید سه بار مال خودش را برای دین بخشید درخت خشک غمم، کوهساری از دردم شـبـیه فـصل زمسـتـان گرفـته و سردم عـزا گـرفـتــۀ ایـن روزگـار نــامــردم بـرای حِـلـم حـسـن آه مـیکـشـم هر دَم کسی که ماهی دریا به پاش گریه نمود برای غـربت بیانـتـهـاش گـریـه نمـود هنوز چـشم تـرم شـورِ عـشق کـم دارد چِـقَـدر سـیــنـۀ تـنـگـم هـوای غـم دارد غـمـی که ریـشۀ دیـریـنـه در دلـم دارد «امـــامـــزادۀ آبـــادیام حـــرم دارد» ولـی بــرادر زیـنـب نـه مـرقـدی دارد نه زائری، نه ضریحی، نه گنبدی دارد قسم به باد که زنگار را ز شیشه زدود قسم به آبی دریا، قسم به چشمه و رود قـسـم به بـال و پـر یـاکـریمِ خـاکآلـود به کـوری هـمـۀ آن حـرامـیـان سـعـود بـقـیـع، مـرکـز دیـدار شـیـعـههـا گـردد قسم به فاطمه، "صحنِ حسن" بنا گردد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
در مـاه رحـمـت جـلـوۀ تـوحـیـد آمـد نــومـیـدی از دل رفـتـه و اُمـیـد آمـد ماهِ فَـلـک نـقـرهفـشانی کرد از شوق در نـیـمـۀ مـاه خـدا، خــورشـیـد آمـد خـورشید بر دستان مـولا دیـدنی بود از این کرامت شوق زهرا دیدنی بود این گـلـشن تـوحـیـد چـشـمانـداز دارد چون باغ جنّت جـلـوهای ممـتاز دارد از عـرشِ اعـلا تا همین باغ بـهـشتی جـبـریل چون پـروانهای پرواز دارد کـروبـیـان در آسـمـان، آئـیـنـه بسـتند یک گل به یاد مجتبی بر سینه بستـند آمد به دنـیـا و سـپـس یا ربّـنـا گـفـت با لهـجـۀ شـیـرین خود نام خـدا گفت او بر خدای خود گواهی داد و دیـدند او اشـهـدش را زبـتـدا تا انـتهـا گـفت آری امام است و ز خود اعجاز دارد بر کـل خـلـقـت افـتـخـار و نـاز دارد وقتی علی با فـاطـمه در گـفـتگو بود وقـتی پیـمـبر غـرق در انوار او بود جـبـریل از سـوی خـداوند جلی گفت نـام حـسـن زیـبـنـدۀ ایـن مـاهرو بـود آری حسـن او را خـداوند مـبین گفت باید براین حُسن آفرین، صدآفرین گفت گفتم حسن، عشق تو در دل شعلهور شد گفتم حسن، حُسن پیـمبر جلـوهگر شد گفتم حسن، دل میل سائل بودنش کرد گـفـتم حسن، دل تا مدینه رهـسپر شد تو جلـوهای از رحـمت ربّ رحـیـمی من سـائـلـم امـا تـو مـولای کـریـمـی در راه دین امر تو قانـون است مولا دل بر شما شیدا و مفـتون است مولا صُلحت زمینهساز عاشورای عشق است اسلام بر صلح تو مدیـون است مولا فرمان تو جلوهگر از آیات نور است این صلح، سازش نیست، تدبیر امور است پیوسته در حُسن عمل تو جلوه کردی صدبار در جنگ جمل تو جلوه کردی در کربلا گرچه نبودی، قـاسمت بود در بانگِ احلی من عسل تو جلوه کردی گلهای باغت را که خیراندیش کردی دو شیر را نائب مناب خویش کردی بر لـوح هـستی خـط زرینی به عـالَم احـیـاگـر این مکـتب و دینی به عـالَم کلک «وفایی» با خـط زر مینویسد تـو افــتـخـار آل یـاسـیـنـی بـه عــالَـم نیکـو شده با مِـدحـتِ تو حـالم امشب مُهـری بـزن بر نـامۀ اعـمـالم امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
با اینکه سحر وقت خوش راز و نیاز است دستِ منِ بدْ مَست سوی جام دراز است از عـرش خدا دلبر دلخـواه رسیدهست دیــدنــد هـمــه مــاهِ رُخِ مــاه دعــا را چارُم نـفـر از مجـمع اصحـاب کسا را یک قـبـلۀ دیگـر به جهـان آمده امشب چون تیر که از خالِ هدف بوسه گرفته از این گُهـرِ ناب، صـدف بوسه گرفته این طـفـل که آئـیـنـۀ رُخـسـار نبی شد او سِرِّ خَفی، بَرِّ وَفی، حَقِّ حقیق است در مُلک کرامت مَثَلِ بحر عمیق است یعنیکه بفهمید همین است و همین است مانند حسن در دوجهان نیست کـریمی در رحمت مخصوصه جز او نیست رحیمی جز او به کرم کیست که نامی شده باشد؟ بخـشـیـد سه دفعـه هـمۀ زنـدگیاش را تـا فـاش کـنـد مــرتـبـۀ بـنـدگـیاش را برداشته شد تیرگی از طلعتِ خورشید از وِیس نگو چون که اُویس قرنی نیست از لعل نگو چون که عقیق یمنی نیست هرچند که چندیست نگفتم سخن از عمد عطر نفس گرم حسن بوی خـدا داشت با اهل نظر او نظری عُقده گُشا داشت از شـانـۀ خود مثل عـلـی کـار کـشـیده دیـدند همه مرحـمـتِ دائـم از این مرد باشد تبـعـیت همه جا لازم از این مرد با تیغ خود آتش به سر اهل ستم ریخت
: امتیاز
|
مدح و منقبت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از علی دَم بزن اما دَمِ مولا حسن است که دمادم نَفَسِ حضرتِ زهرا حسن است »ما هـمه بـنده و این قـوم خـداونـدانند «ما همه خاک ولی عرشِ مُعلا حسن است عـرش گـفـتیم و غـلـط بود نفـهـمیدم که سومین رکعتِ پیغمبرِ عُظمی حسن است او عظیم است قدیم است رحیم است و کریم چهارده تَن حسن انگار که تنها حسن است نُه امامـم حـسنیاند و عـمو جان گـویند نسبت هشت امامم همگی تا حسن است من از این بندگی و زنـدگیاش فهـمـیدم به خدا دست خداوند دو دنیا حسن است دَمِ ما هست حـسن بـازدمِ ماست حسین دردِ ما تا که حسین است مداوا حسن است هـر حُــسـیـنـیـه از اول حَـسـنـیـه بـوده به حسن کار محرم همهاش با حسن است گرچه عباس و حسین است و علی اکبرها تا حسن هست دمِ زینبِ کبری حسن است بر عقیق یمنِ سرخِ علی، جان حسن است نقشِ حکاکی فیروزۀ زهـرا حسن است پـسـرانش همه در کـربـبـلا میگـفـتـنـد آی؛ فرزندِ حسن نیز سـراپا حسن است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام ( زبانحال )
من کیم حجّـت حق واقـف سرّ و عـلـنم مـن کـیـم وجـه خــدا آیـنــۀ ذوالـمـنـنـم من کـیم شـمـع فـروزنـدۀ هـر انـجـمـنم من کیم چـشـم و چـراغ نـبـی مـؤتـمـنم من کیم فـاطـمـه را بـاغ گـل یـاسـمـنـم من کریم دو جهان یوسف زهـرا حسنم مـن كـیـم نـخـل امـیـد نـبـوى را ثـمـرم من كیم بحر كـمـال عـلـوى را گـوهرم من كیم فـاطـمه را مـیوۀ قـلـبم، پـسـرم من كیم آنكه ز وصف همگان خوبـترم من كـیم آنكه نـبـى بـوسه زند بر دهـنم من كـریم دو جهان یوسف زهرا حسنم من كیم آنكه سر دوش نبى جاى من است جلوۀ حُسن خدا در رخ زیباى من است سرمۀ چشم ملك خاك كف پاى من است دست تقـدیر خدا دستِ تواناى من است هست چون شیرخدا بازوى خیبر شكنم من كریم دو جهان یوسف زهـرا حسنم نغمۀ وحی سـرودی به ثـنـا خـوانی من ماهِ مـاه رمـضان صورت نـورانی من روزه داران همه در محـفل مهمانی من جای گل بوسۀ زهراست به پیشانی من سومین نـور و چهـارم نفر از پـنج تـنم من کریم دو جهـان یوسف زهرا حسنم مصطفى عاشق سرو قد و بالاى من است جاودان دین حق از همت بالاى من است آفرینش همه جا غرق تجلاى من است روح این روزۀ سى روزه تولاى من است حج منم، قـبله منم، حجر منم، كعـبه منم من كریم دو جهان یوسف زهـرا حسنم مـرع شب منـتـظـر زمـزمۀ یا رب من رمضان تـشـنه ولی تـشـنۀ لعل لب من آسمان و شب و مه محو نماز شب من بهترین خلق خـدا مادر و جدّ و اب من بلکه خـود سیّد خـوبـان زمـین و زمـنم من کریم دو جهان یوسف زهـرا حسنم من کـیـم آنـکـه ز اسـرار خـدا آگـاهــم من کیم فـاطـمه اجـلال و محـمد جـاهم من کیم در بـغـل شـمـس ولایت مـاهـم من کـیـم زیـنـت آغـوش رسـول اللـهـم من کـیـم آنکه بـود وحی الـهـی سخـنـم من کریم دو جهان یوسف زهـرا حسنم مظهر حُسن خدا، عزّ و جل كیست؟ منم معنى حى على خیر العمل كیست؟ منم دوّمـین آیـنـۀ حُـسـن ازل کـیـست؟ مـنم فاتح و صف شكن جنگ جمل كیست؟ منم كرده اعجاز على بازوى دشمـن شكـنم من كریم دو جهان یوسف زهـرا حسنم مهر من روز ازل واسطۀ نعمتهاست راه مـن راهـنـمـای هـمـۀ مـلـتهـاست دست من رزق رسان همۀ امـتهاست صلح من زیربـنـای همۀ نهضتهاست کس نشد با خبر از ساخـتن و سوخـتنم من کریم دو جهان یوسـف زهرا حسنم من کیم روح ریاحـین گـلـسـتان بهشت من کیم خـوب ترین لالـۀ بسـتان بهشت من کیم آنکه بود در نـفـسم جان بهشت من کیم سید و مـولای جـوانـان بهـشت من بهشت نـبی و فـاطـمه و بوالحـسـنم من کریم دو جهان یوسف زهـرا حسنم حـلم من دین خـدا را به خـدا احیا كرد صبر من فتنهگران را همهجا رسوا كرد آه من تیـره شد و بر دل دشمن جا كرد صلح من مشت معاویۀ دون را وا كرد حق همین بود كه خود واقف سّر و علنم من كریم دو جهان یوسف زهرا حـسنم من كه در دایـرۀ صبـر امـامـت كـردم من كه در پـاسـخ دشـنـام كرامت كردم در وطن نیـز غـریـبـانه اقـامـت كـردم همه دیـدنـد كه با صبـر قـیـامت كـردم بشنـویـد از لب میـثم كه غـریب وطـنم من كریم دو جهان یوسف زهـرا حسنم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام ( زبانحال )
دوش بر گوشم رسید این مژده از جان آفرینم کاید از ره آن نـگـار دلـنـواز دلنـشـیـنم گفتم ای مه از کدامین آسمان باشی بگفتا شمس ایوان ولایت عروة الوثـقای دینم نور چشم مصطفییم نوگل خیرالنـسایم اولیـن فـرزنـد دلـبـنـد امـیر الـمؤمـنـینم من ولیعـهـد عـلی و زیب دامـان بـتولم افـتخـارم بس که سبط رحمة اللعـالمینم به حسن نام و حسن حُسن و حسن خوی و شمایل یوسف مصر ملاحت مالک الملک یقینم من امام مـجـتـبییم؛ زیـنت مـاه خـدایـم رمز نـون و انّـمـایم؛ متن قـرآن مـبـینم من همان ماه تمـامم؛ جلـوه مـاه صیامم شاهد صلح و قیامم؛ وجه رب العالمینم من پنـاه فـرشـیـانم؛ قـبـلهگـاه عـرشـیانم هم که باشد کهکشان را سر به سر زیر نگینم مقتدای عـالمـیـنم داد رس در نـشعـتـینم حافظ راه حـسیـنم؛ نـور چـشم مؤمنـینم بـاغ دین را باغـبانم؛ شمع بزم عاشقانم ناظـر خـلـقت ز خـلق اولـین و آخـرینم صبر شد حیران ز صبرم غربتم پیدا ز قبرم در غم و درد و مصیبت پیشوای صابرینم داغ جدم اولین داغ جگر سوزی که دیدم خوشدلم بود از وجود باب و مام نازنینم مادرم هم رفت از دنیا به سن نو جوانی کاش بعد از مادرم من روی قنفذ را نبینم من به چشم خویش دیدم صورت نیلی مادر از غم روی کبود از سیلیاش ماتم نشینم فرق بابایم ز شمشیر جفا شق القمر شد شاهد قتل پدر از ظلم و جـور مشرکینم
: امتیاز
|
مدح و منقبت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شعرِ من واژۀ من لُبِّ کلامم حسن است شب سلامم حسن و صبح سلامم حسن است با حسن زنده و با عشق حسن خواهم مُرد حُسنِ مطلع حسن و حُسنِ ختامم حسن است هرکسی زنده به عشق است نمیرد هرگز زندۀ عـشق منم، رمزِ دوامم حسن است مثلِ رودم که حسن ذکرِ قعود است مرا مثل کوهم که شب و روز قیامم حسن است پدرم هرچه مرا نـام نهـاده است گذشت من از این لحظه از این ثانیه نامم حسن است سرِ من سبز، زبان سرخ، سرم هم برود أیهـاالـنـاس بـدانـیـد؛ امـامـم حـسن است
: امتیاز
|
مدح و منقبت امام حسن مجتبی علیهالسلام
دستِ ما میگـیرد و بالا و بالا میکشد هر گنهکارِ بدی را سمتِ طوبا میکشد میرباید دل به یک گوشه نگاهی از گدا بـاز هم افـسارِ ما را دستِ آقا میکـشد کیست این معنای جود و بخشش و مردانگی نازِ الطـافِ بلـندش، موجِ دریـا میکشد او معـزّالمومنینست و کـریم ابن کریم سائـل افـتاده از پا را چه زیـبا میکشد این کششها زندگی بخشیده بر هر ناامید گرچه بد میبیند از عبدِ خود، اما میکشد گریهکن را میپذیرد بینِ آغوش و سپس تا درِ کـاشـانۀ بـانـوی عـظـما میکـشد هرکسی عبدالحـسن شد مطمئنم عاقبت نـازِ او را مـادرِ سادات زهـرا میکشد بعدِ مـولانا امـیـرالمـومـنـین باشد امـام هر ولایت پیشه را در پای مولا میکشد با کریمان کارها سهل است و آسان ای رفیق مجتبی بر خوانِ خود با یک بفرما میکشد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای آشـنـای عـبـد گـنـهکـار یا مجیر مشکلگشای هرچه گرفتار یا مجیر از من تـمام عـمر گـنه دیـدی و گنه شرمندهام از این همه تکرار یا مجیر از بس که تو ندیـده گرفـتی گناه من بر معصیت نمودهام اصرار یا مجیر دیگر بیا مـرا ز حـریـمت جدا مکن ای آشـنـای عـبـد گـنهکـار یا مجـیر میترسم از قیامت و از دوری حسین برگ امان به من بده از نار یا مجیر دستِ خودم که نیست، لبم تشنه میشود هـسـتم به یاد تـشـنگی یار، یا مجیر تا کربلای حضرت ارباب پـر کشم با یک سـلام لحـظۀ افـطار یا مجیر خواهم که بیحجاب تماشا کنم تو را در تـحـت قـبـۀ حـرم یـار یا مـجـیر آیـا شـود فـدای عـلـی اکـبـرم کـنـی پـائـین پای حضرت دلـدار یا مجیر امشب جـواب سوز و نوای مرا بده دیگر بـرات کـرب و بـلای مرا بده
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
صدایت میزنم یا قاضی الحاجات، پنهانی صدایت میزنم با حال اندوه و پشیـمانی صدایت میزنم یا اَیُّهَاالرَّحمٰن، نگاهی کن نگاهی کن به حال و روز من، این نابسامانی اگرچه من نمکگیری نمکنشناس هستم، باز نیاوردی به رویم، راه دادیام به مهمانی به تو رو میزنم با کولهباری از گناهانم به تو رو میزنم ای مهربان، رو برنگردانی! بگو دردِ دِل خود را به غیر از تو، به که گویم تویی که دردهایم را نگـفته نیز میدانی پر و بالم به چنگِ نفسِ سرکش سخت زنجیر است قفس تنگ و نفسگیر است، وای از مرغ زندانی دلم لَم یَزرعِ اندوهخیزی از گناهان است ندیده تا به این لحظه به خود، یک قطره بارانی نماز و روزههای ناقـصم بوی ریـا دارد به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی مناجات بدونِ اشک را هرگز نمیخواهم مرا ای کاش با هر "یا الهی"ام بگریانی مگیر این نعمت چشم تر و آشفتهحالی را وگـرنه بـندۀ خـاطی ندارد راهِ جـبـرانی در آتش هم بیندازی، بگویم: دوستت دارم دلت میآید آیا عاشق خود را بسوزانی!؟ خدایا این گنهکار از عذاب قبر میترسد از آن اوقات تنهایی، از آن ساعات ظلمانی تو را جان علی موسی الرضا، با من مدارا کن به حق بوسهام بر مضجع شاه خراسانی دم افطارها با کام تشنه روضه میچسبد بخوانی روضههای تشنگیِ شاه عطشانی لبش ذکر خدا میگفت، لعنت بر سنانِ مست لبش ذکر خدا میگفت، وای از نیزۀ آنی صدای استخوانهایش تمام عرش را لرزاند به زیر سُم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
به بازار تو آورده گنهکاری گـناهش را چه خواهی کرد گر بينی تواعمال تباهش را من آن هستم که هرچه فرصتم دادی گنه کردم چه عذری آورد آنکه تو دانی اشتباهش را هم اينک داخل مهمانسرای تو شدم، شادم! به روی اين گدا هرگز نياوردی گناهش را پشيـمانی سرا پای مرا بگـرفته میدانی پذيرا شو از اين بنده تواين روی سياهش را به جز تو يک نفر هم هست اعمال مرا بيند چه سازم تا کريمانه به من بخشد نگاهش را اگر پرسد چرا در پيش چشمانم گنه کردی به غير از آب گشتن من چه گويم سوز آهش را در این مهمانیت مهمان اربابی غریبم من نخواهم داد بر عالم من این فیض پناهش را دلم خواهد تمام هستیِ خود را فدا سازم که یک لحظه ببینم شیرخوار و خیمهگاهش را گریزی نیست مولای مرا از بودنِ با من به هر جا میرود خواجه، بَرَد عبد سیاهش را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
هر زمانی در دلم درگیر طوفان میشوم یا حسینی مینویسم غرق باران میشوم از مسلمانی فقط عشقش برایم مانده است آخر از عشق علی یک روز سلمان میشوم کار من را بیشتر دست کریمان بسـپرید در گرفتاری دخیل یا حسن جان میشوم من گـناهی هم اگر کردم جهـالت کردهام تا گـناهی میکنم فـوراً پشـیـمان میشوم بار سنـگـیـنم مرا خیلی خجـالـت میدهد هر زمانی که سر این سفره مهمان میشوم روزه میگیرم ولی دائم به فکر روضهام آب مینـوشم دم افطار و گریان میشوم روضه آب و گریه نانِ هر شب اهل دل است دور از این روضهها، بیآب و بینان میشوم جان من را هم گرفتی روضه را از من نگیر جان تو بیروضه من خیلی پریشان میشوم مو پریشان، بعدِ تو زینب پریشان میشود همسفر با حرمله، با نیـزه داران میشود
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
خـدا به روز قـیـامـت به دادِ مـا بـرسد ز روی لطف و کرامت به دادِ ما برسد گـناه پـشت گـناه و حـرام پـشت حـرام مگر که اشک نـدامـت به دادِ ما برسد مگر به برکت این سفـرههای افطاری به لحـظـههای اجـابـت به دادِ ما برسد خـدا به دید عـدالـت نظـر کند؛ زاریم! مـگـر به دیـدِ عـنـایت به دادِ مـا برسد چو مرگ داخل بستر گره گشایم نیست خـدا کـنـد که شـهـادت به دادِ ما برسد نه روزهای؛ نه نمازِ درست و درمانی مگر دو وعـده زیارت به دادِ ما برسد ولایتِ عـلـی و آل اوسـت هـسـتـیِ مـا امـیـد مـاسـت ولایـت به دادِ مـا بـرسد به لطف و یاریِ حق در مجالس ارباب خودِ حـسـین، نـهـایت به دادِ مـا برسد سری به نیزه بلند است و دخترش بیتاب خـدا به بـنـدِ اسـارت به دادِ مـا بـرسـد به گریه گفت، روی نیزه با علمدارش نگـاه کن؛ که نگـاهـت به دادِ ما برسد
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
ایکه با آلودهای چون من مدارا میکنی دردهـایم را به یک نـالـه مُـداوا میکنی تو کریمِ سفرهداری من گـدایِ دوره گرد با گـدایِ خود همیـشه با کَـرَم تا میکنی منکه امروزم همیشه بدتر از دیروز شد راحتم کن پس چرا امروز و فردا میکنی تاجوانی دیدهگریان عـذرخـواهی میکند با مـلائک مینـشـیـنی و تمـاشا میکـنی هرکسی را دوست داری همنشین خود کنی پایِ او را یک سحر صحنِ نجف وا میکنی لایق لطـفـت نـبـودم، من که میدانم اگر لطف بر ما میکنی با عشقِ مولا میکنی تاکه میگویم حسین، عرشِ تو میریزد بهم گوئیا در سینهام ششگوشه بر پا میکنی هرکه بر پیشانیاش بنوشته «زوّارالحسین» در قیامت زود میگـردی و پیدا میکنی گریهکنهایِ حسین محشر مُعَطّل نیستند راهشان را جانب بابُ الحسین وا میکنی شک ندارم هرکسی شد بیشتر خرجِ حسین عاقبت او را جنان مهمانِ زهـرا میکنی هرکه آمد صحنِ سلطان، گوشۀ بابالجواد کربلایش را همان لحظه تو امضا میکنی یعنی امسال اربعین من هم خدائی میشوم؟ از نجـف پـایِ پـیاده کـربـلایی میشوم؟
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
کار تو لطف و رأفت و عفو و محبّت است حتی اگر عـذاب کـنی باز رحمت است تو آنهـمه عـنایت و من این همه گـنـاه اقـرار میکـنم که خـلاف مـروّت است با آنکه وهـمهـا به جـلالـت نـمیرسـنـد کارت همیشه با من مسکین رفاقت است با آنکه هـست نـامـۀ اعـمـال من سـیـاه بر درگه تو آبرویَم اشک خجـلت است از بس که نـاز عـبـد گـنهکار میکـشی انگار میکند که نیازت به طاعت است یک عـمر با تو بودم و نـشـناختم تو را این عمر نیست غفلت و اندوه و حسرت است بـا ایـن هـمـه گـنـاه عـزیـزم نـمـودهای بر خاک بنـدگیت مرا روی ذلت است شکـر خــدا کـه بـا هـمـه آلـوده دامـنـی دست و دلم به دامن قرآن و عترت است ثبت است در جـریدۀ اعمالم این حدیث یک «یاعلی» فشردۀ صدسال طاعت است «میثم» ز دوسـتی عـلی دست برمـدار زیـرا تـمـام دیـن الـهـی مـحـبـت اسـت
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
باز بـا شـرمـنـدگی مثـل هـمـیـشه آمـدم با امـید و آرزوی عـفـو این در را زدم گردنم را کج نمودم، کاسۀ چشمم پُر آب یا عظیم العفـو از این خانه ننمایی ردم سفره دل را فـقـط پیـش شما وا میکـنم آبـرویم را مریـزی، گرچه میدانی بدم یا غیاث المستغیثین دست من را هم بگیر گوش کن بر این همه فریادهای ممتـدم مثل بدهایی که بخشیدی و خوبانی شدند چشم پوشی کن تو از ظلم و گناه بیحدم دست من خالی ست، اما واسطه آوردهام دسـت بر دامـان پـاک اهـلبـیتِ احـمدم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای روزهدار، افطار، محتاج یک دعایم آقـای آبــرودار، مـحـتـاج یـک دعـایـم با نامـۀ سـیـاهم قـلـب تو را شـکـسـتـم آلـوده و گـنـهکـار، محـتاج یک دعـایم خـیـلی دلـم گـرفـته، از تو خـبر ندارم با این وجود دلـدار، محتاج یک دعایم تا خـواستم بیـفـتـم، دست مرا گـرفـتی این دفعه همچو هر بار، محتاج یک دعایم شـرمـنـدهام کجـاها، دیـدی گـنـاه کردم خیلی شدم گـرفتار، محـتاج یک دعایم نگـذاشـتی بـریـزد یک لحـظـه آبـرویم هستم به تو بدهکار، محتاج یک دعایم ایکاش یک سحر هم راهت بیفتد اینجا در انـتـظار دیـدار، محـتاج یک دعایم خـیـمهنـشـین صحرا، آرام جان زهـرا هر جای هستی ای یار، محتاج یک دعایم وقـت اذان مغـرب دلـتـنـگ کـربـلایـم ای روزهدار، افطار، محتاج یک دعایم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
چه فرقی میکند در عرش یا روی زمین هستی تو هر جایی که باشی با خدایت همنشین هستی چهجای بُهت وقتیکه شکوه بینظیرت را نمیفهمند خاکیها ز بس بالانشین هستی نمیرنجی اگر از طعنهها و بی محلیها که در تنهاییات همصحبت روحالامین هستی تو در آن ظلمت تاریخ و بر آن طعنۀ کفار شگـفـتا آشکارا پاسخی در آستین هستی تمام ثروت خود را به او بخشیدهای جایش به دست خاتم پیغمبری نقش نگین هستی میانهمسرانش افتخاری برتر ازاین چیست؟ که هستی مادر زهرا و اُمّ المومنین هستی در ایثار و فداکاری؛ در آئـین وفـاداری نخواهد دید مانند تورا روی زمین"هستی"
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
او مادر زهراست، پس طُهر طهوراست او تـرجـمـان نـور، بـین اهل معـناست سـوغـاتی مـعـراج سـهـم دامـن اوست آغـوش او گـهـوارۀ عـرش مـعـلاسـت عـنقای مغرب عاجز از درک عفافـش قاف مقامـاتش ز بس عـالی و والاست قَـدرش نـهـان باشـد شـبـیـه لـیـلـۀ قـدر در چـشمهـایش عـالَـم لاهـوت پیداست او مـادر انـسـیـۀ حـوری سـرشـتست او مادر آیات نـور و قـدر و طاهـاست حُسن تمامی که سـراپـایش حَـسـن بود آئـیـنـهای که مـادر اسـماء حُـسـنـا ست آن مـریم مکـه که بـانـوی عـفـاف ست فــخـر تـمـام دخـتـران نـسـل حـوّاسـت الله اکـــبـــر از جــلال و از وقـــارش او بـاطـنـاً اذکـار تسـبـیحات زهراست او تاجـر عـشق است بعـد بـذل مالـش هر چه بلا آید سرش با جان پذیراست آنکس بهواقع شخص اُمُّ المؤمنینست کـه در حـقـیـقـت مـادر اُمِّ ابـیـهـاسـت او از ازل دلـدادۀ شــهــر نـجـف بــود او از ازل سرمـست صهـبای تولاست هر روز را دلواپس "در" بود و "کوچه" آری بساط گـریـهاش هرشب مهـیاست شد سـوگـوار رفـتـنش چـشـمان زهـرا پس سوگوارش از ثری تا به ثـریاست بـیـن مـزارش روضـهدار کـربـلا شـد بین عبا گـریـان جـسـمی اربـاً ارباست مرثیهخوانِ یک کفن از خاک و خون شد مرثـیهخـوانِ پیکری در زیر گرماست مــادر بــزرگ مـاه هـای روی نــیــزه دلـواپـس حـوریههای بـین صحـراست
: امتیاز
|